سنگ برسنگ نمی ماند
می دانم
انبوه حمایل ودستار
وقداره ها که نا آرامند
نگاه معصوما نه ای که
دلش را
با فتیله ای درمشت می فشارد
وپرتابی به ابدیت
با آخرین کلام
کلام آخرین
قدیسان شاید اینگونه اند
قدیسان شاید اینگونه گفته اند
زهرخند تلخی
برفریاد بی امان درد
وواژگونه تصویری
ازفراسوی دیوار
آنسوی انتظار
برچهارمیخ تصلیب
درتعمیدی ازاین دست
تا
گناه زادن وزاده شدن راتطهیرکند
کدام مسندی که تورا
با تمامیت هستیت
به قضاوت نشنید؟
قدیسان بدینگونه آماده اند
قدیسان بدینگونه رفته اند
ا-م
تهران 4/11/87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر